بعد از ١٠سال آمده ست! و من به تمامي اين دقايق و روزها و سالها مي انديشم. تو بعد از اين همه زمان به گوشي موبايل من برگشته اي! اين يك واقعيت ست. خدا زماني آرزويت را براورده ميكند كه بيشتر از هميشه ميخواهي اش. تو چشمتون چه قصه هاست.

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا. نوشته شده توسط محمود در دوشنبه نوزدهم مرداد ۱۳۹۴. غروب از گوشه های آسمونم سر برآورده. و میلغزه شبیه پشه ای توی سر نمرود. که افکارم دمار از روزگار من درآورده. و برعکس تموم آدما بودم. به خاطر همینه عاشق نمرود هستم.

بعضی دروغ ها آنقدر قشنگند. که تو دلت میخواهد باورشون کنی . قشنگ ترین دروغ زندگی من بودی. تو رفته ای و من هنوز باورم نمی شود! و هرچه می کنم که از تو بگذرم نمی شود. تمام شهر خواستند بشنوم که رفته ای. قلبم را جدا از من خاک کنید. من و دلم هیچ گاه آبمان توی یک جوی نرفت .

جایی که پیاده رو تموم میشه. اینجا از این پس چیزی نوشته نخواهد شد. شاید هم نویسنده و مخاطب برای هم مرده اند. بعد از این همه سال. که مسگر آباد! ارمیا ایستاده کنار دیوار. تکیه داده به سردی سنگ پشت سرش. در کنارش پنجره باز است و شلوغ و پلوغ و سرو صدای پایین هم او را به خودش نمی آورد. ول کن آن درخت لعنتی را که چند سال است بالایش نشسته ای.

یک صفحه خط کج و معوج . تو هم که همش یجورایی حالت خرابه . اصن نمیشه یه کلوم باهات حرف زد .