۱۳۹۲ فروردین ۱۵, پنجشنبه. ۱۳۹۲ فروردین ۱۴, چهارشنبه. Bye India, Hello England.

سرانجام مامانم رو بردیم دکتر اعصاب و یه سری آرام بخش بهش داده که دردش و قابل تحمل تر کرده. نی نی آبجی کوچیکه ۲۹ بهمن ماه متولد شد و این بار یه دختر کوچولوئه که شکر خدا سالمه و تا حالاش که دختر خوبی بوده. فک کنم حضور نی نی هم باعث شده مامانم زیاد به دردهاش فک نکنه. خدا رو سپاس می گم به خاطر اینکه شرایطمون رو از بحران بیرون آورد.

چقدر حس خوب بود برای نوشتن . چقدر ولی وبلاگ نداشتم بنویسم . خیلی دلم سوخت برای وبلاگم . خیلی لجم گرفت از این بلاگفای بی درو پیکر خونه خراب کن . حقش بود یه کمپین علیه ش راه می انداختم . که آقا خانم جایی که امنتیت نداره ننویسید . چایی که یک شبه چند سال نوشته هات رو با خاک یکسان میکنه تحریم کنید . و از این حرفا . برخورد نزدیک از نوعی دیگر.

ظ روز شنبه ۱ اسفند ۱۳۸۸. Araluen که من بهش پارک لاله می گم بین August و September پر از لاله هست تویه این فصل انقدر این پارک زیبا و قشنگ میشه که حد نداره. همون طور که می بینید قیمتها در زمانهای مختلف متفاوته.

تو آینه که نگاه میکنم میبینم خیلی زشته. کش اومده و تمام منافذش بازه. نمیدونم چیکار کنم منافذ پوستم بسته بشه. سشوارمون هم که خرابه موهام ژولی بولیه میرم دانشگاه. علاوه بر اون رنگ موهامم خیلی زیادی روشن شده با ابروهای مشکی میزنه تو ذوق! اه چقدر زشت شدم. چقدر کدر! نوشته شده توسط ماه مه در پنجشنبه یکم اسفند ۱۳۹۲. نوشته شده توسط ماه مه در سه شنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۹۲. 4- من خودمو دست کم میگی.