Date Range
Date Range
Date Range
قطره ای اشک در این بتکده ی , پر نم نیست.
طبق معمول EA یک نظرسنجی گذاشته که در سال بعد چه لیگی رو به بازی فیفا اضافه کنه. این که این نظرسنجی از نظر فیفا اهمییت داره رو نمی دونم ولی رای دادن ضرر نداره. برای شرکت در این نظرسنجی اینجا. کلیک کنید و به لیگ ایران رای دهید. نوشته شده در دوشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۰ ساعت توسط Ali-Romanista. برای بازدید از سایت رسمی خود بازی اینجا. نوشته شده در شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۸ ساعت توسط Ali-Romanista. در جواب این دوست عز.
در نگاهت حس تحسین دیده ام آرزو کردم که تکرارش کنی خرمشهر را خدا آزاد کرد اندیشه را خاتمی آزاد کرد دزدی و . حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت آری به اتفاق جهان میتوان گرفت حافظ. شبی برقی به ابری نور میزد و بوران در هوا هاشور میزد یکی تندر فضا را میشکافید به بام کومه مهجور میزد چو گم . قدرتهای غربی اجازه نمیدهند مبارزه با فساد محقق شود! مقالات سياسي و اجتماعي.
لا یحب الله الجهر باالسو ء من القول الا من ظلم. تندرستان رانباشد درد ریش جزبه همد ردی نگویم د رد خویش. گفتن اززنبور بی حا صل بود. بایکی درعمر خود ناخورده نیش. سوز من با د یگری نسبت مکن. اونمک بردست و من بر عضو خویش. جناب آقای مظفری سردبیر روزنامه وزین آفتاب یزد. با سلام عطف به مطلب مندرج درصفحه 2.
دلم برای اینجا خیلی تنگ شده بود خیلی خیلی زیاد. اینجا هم مثل یک خاطره رنگی از زندگیم لابلای تیره و روشن های تقدیرگم شده بود. ولی باز اومدم و باز خواهم اومد. که همیشه خیالم سبز پرامید بمونه. این آدرسهای اینترنتی رو هم میگذارم که اگر دوستانی که اینجا لینک هستند و احیانا به وبلاگم هنوز سر میزنند اگرمایل بودند اونجا هم با من هممراه باشند. تمامی پستهای این وبلاگ حذف شد. در صورت کار ضروری با ایمیل من در ارتباط باشید.
21 de junio de 2015. 28 de mayo de 2015. 27 de abril de 2015. 11 de abril de 2015. Me quedo siempre con lo que pudo haber sido y no fué. Y una cosa puedo jurar. Yo, que me enamoré de tus alas, jamás te las voy a querer cortar. Has read 2 books toward her goal of 50 books.
Miércoles, 27 de mayo de 2015. Do not go gentle into that good night. Basta, no quiero pensar más, solamente dormite.
Salut tu est dans le blog de Melanie vous pouvez laissé 1 tas de coms.
Había dos cosas de las que quería escribir hoy,. Pero se me han olvidado nada más pensar en él. Tengo miedo de que me deje como todos los demás han hecho antes,. Tengo miedo y por eso no puedo dejar de arañarle la espalda cada vez que hacemos el amor,. Porque tengo miedo de que se vaya. Esas uñas ancladas en su carne,. Son una medida desesperada para pedirle que se quede conmigo. Él es la forma más bonita de mi poesía,.