شايد من توي خماري توهم باقي موندم . تو اوج ابرهام اما ابرهاي از ترديد و باهام! هنوز نتونستم كاملا شرايط اطراف رو درك كنم . ميگن كسي كه در حال فرار از مرگه به هر خس و خاشاكي چنگ مي اندازه . انگار همچين دور از ذهن هم نيست . تو اوج خستگي هم براي فرار از درموندگي و تنهايي همچين لحظه هايي رو آدم تجربه مي كنه . كاش همه روياهام رنگ واقعيت ميگرفت كاش براي زندگي تلاش ميكردي! كاش جسارت و جرات رفتن رو داشتم! هنوز ايس.

یه توپ پینگ پونگ دارم. یکشنبه 9 شهریورماه سال 1393. امین از وقتی شنیده نی نی کوچولو در راهه خیلی مامانی شده شبها یکی دو بار بیدار میشه و میگه خواب بد دیدم . باید تو بغل مامانش بخوابه حتما . اما میگه دوست دارم نی نی مون پسر باشه اسمش هم امیر باشه. یکشنبه 17 فروردینماه سال 1393.

جشن فارغ تحصیلی پیش دبستان. بازگشت بعد از 3 سال.