Date Range
Date Range
Date Range
بیست و پنج و نیم سالگی ام. منم اومدم اینجا و رفتم سراغ وب گردی. اینکه خالی بشم یکم خیلی خوبه.
پولم را بده آواز سر کنم. روز های نفس گیر و جان فرسای تابستان در راه است انگار. روز هایی که سخت و سخت تر میشوی. روز هایی که به خود میپیچی و بیش از پیش می ایستی. روز های زجر و رنج و. روز های تکراری و جا مانده در گل و لای تاریخ. روز هایی که تو دیگر خودت نیستی. تو دیگر هوای خودت بودن را هم نداری. هفتمین سپیده دم از دومین ماه بهار تو را به ارمغان آورد. بیست و چند سال از آن روز میگذرد. بیست و چند سالی میشود که ریز و درشت لحظه ها را در برگرفته ای. بهار بوی تو را گرفته است. هفتم بهشت اردی یعنی تو.
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم. هرگز این قصه ندانست کسی. ما بدهکارتان نیستیم طلب هایمان را هم بخشیدیم. زمان را گم کرده ام. از گم کردن زمان متنفرم. با ما به از این باش که با خلق جهانی. برای کسانی که عشق برایشان معنادارد. دل نوشته های دوست و اندکی شعر. هرگز این قصه ندانست کسی. هرگز این قصه ندانست کسی. آن شب آمد به سرای من و خاموش نشست. سر فرو داشت نمی گفت سخن. نگهش از نگهم داشت گریز. مدتی بود که دیگر با من. بر سر مهر نبود .
می روم و خویشتن را نمی پرسم. در این نیمه شب ره گذر کدامین رویای پوشالی ام. و دل را معبود کدامین نگاه دردآور تو کرده ام.
تنها برخی باران را احساس میکنند. وقتی شماره اش رو گوشی ام دیدم باورم نمی شد. سالهاست روز تولدم زنگ میزنه اما امسال یه حس خوبی داشتم. شاید بعد از این همه حال بد این بهترین اتفاق بود. هنوز هم مثل اون روزا صداش پشت گوشی بهم حس اطمینان میده. قرار شد قبل رفتنم یک روز ببینمش. بعضی ها دوستای خیلی خوبی هستن اما همیشه فقط یکی هست خیلی حالتو خوب میکنه.