1588;نبه ٧ اسفند ۱۳۸٩. اصلا دلم برای تو گرفته! ای کاش گرفتار این بیهوده گرفتاری نمیشدم. من گرفتار دل بی احساس و سردی شدم که تو بدترین میهماندارش بودی! این دل گرفتگی آخر مرا گرفتار از تو گذشتن کرد. از تو گذشتم تا روزی گرفتاربی تو ماندن. اما زودتر از موعد به بی تو بودن گرفتار شدم. حال گرفتار تسکین دل گرفته ای هستم که مدتها گرفتار فراموش کردن خاطرات توست. واژه ی نامفهومی ست از تمنای خواستن و ترس از دست دادن .

قدره محبت رو میدونم عزیز. یه روز یه وقتی بر میگردم یه جایی . اما الان نه زمانش معلوم نیست اما بقول معروف دیرو زود داره اما . سوخت وسوز نداره به تجدید قوای حسابی نیاز دارم میدونید من یه تنوع طلب شدیدم دلم از این قالب . از این سبک وسیاق دیگه خسته شده وهمه چیزه نو وجدید میخواد دست خودم نیست هر چیزی یه مدتی منو سرگرم میکنه نه اینکه خدای نکرده فکر کنید ادم بلهوسی هستمها نه! بازم از تمام گلهایی که به من لطف داشتن ممنونم ومی.