همیشه گرم بمانی و روشن . در این همیشه ی قطب! اينجا براي ثبت حرفها روزانه ها و شادي و غم هايي است كه شايد نزد هيچ كس گفتن ندارند حتي همسرت. اين دو ماهه ي اخير تغييرات اساسي در كادر دفتري و كلا محل كاريم شد كه كلا خيلي چيزا عوض شد. حتي اطمينان شغلي هم ندارم ديگه . تمام وقت حس مي كنم منتظر مورديه كه منو هم بفرسته برم . وقتي مسجدي چسبيده باشد به دفتر محل .

میخواهم بنویسم از هرآنچه نوشتنی است. که شعله اش در قلب من خواهى بود. به هنگام عاشقی گویی در دنیای شوالیه ها و پرنسس ها سر میکند. قلبا عاشق است و در عشق پا بر جاست. عشق را در چشمان منبنگر. چهره ی بر افروخته ام را ببین و عشق را حس کن. به صدای نفس های من گوش کن. و بشنو ترانه ی عشق را. بر عشق ما هیچ چیز ناممکن نیست.

تو نبودی بوسه ام بر خاک ریخت. 4 تار دست آرزویی بر باد انگشتانم رفته. نوشته شده در 23 May 2010. به دست کساني که خرمشهر را کشتند نگاه کنيد. ها را در آوردند نگاه کنيد. هايي که اروندرود را به طرف عراق کشيده است نگاه کنيد. نگاه کنيد به برق سرنيزه. هايي که درختان کنار و اکاليپتوس را در آستانه. هاي اروند که در آن نوزده ماه به صورت خواب زده. به آن افسر عراقي که در اطلاعيه.