Date Range
Date Range
Date Range
دلم برات تنگه توئی که نمیشناسمت برگزد به رویاهام برگرد به دنیای حقیقی ام هستی ام. سلام هستی جونم تولدت مبارک باد. این عکس بچگی ات هست. ببین عکست رو هنوز دارم. هستی جون شوخی کردم تو الان از عکس بچگی هات خیلی خوشگلتری. منم خیلی از بچگی هام کلی خوشمل تر شدما. اینم یه عکس دیگه از شیطونیای هستی عزیز توی بچگی هاش. عکس شیطونیای هستی رو دیدین. اینم یکی از عکسای عموی بیچاره توی بچگی هاش که کلی زحمت کش بوده بیچاره. هستی جونم امیدوارم سالای سال زنده باشی. سلام بر محرمت حسين جان.
آنقدر خرابم که هیچ مرهمی آرامم نمی کند! مرا در آغوش بگیر دلم آرامش خدایی می خواهد . گهگاه تمام روز و شب من مےشو ט ב. آט وقت بغض گلویم را مےگیرב! בرست مثل همےט روزها . باران را احساس می کنند. بقیه فقط خیس می شوند.
دوستی برای همه برای رویایی آبیFriendship for everybody,for a blue dream. وبلاگ که پیش روی شماست با هدف ارتباط و آشنایی بیشتر با شما دوستان عزیز پایه گزاری شده که امیدوارم همه ما با هم به هدف دلخواه مون که همون دوستی برای همه برای رویایی آبی است برسیم. جنگل ابر زیر تیغ منفعت طلبی. همه با هم بگید اینتر. نرم نرمک میرسد اینک بهار.
اسمشو هر چی دوست داری بذار. تو می آیی و آنچنان مرا می فهمی. که گویی بعد از خدا. کلافگی هایم را بغض هایم را. و تا آمدنت من پشت دیوار تنهاییم. بی سرو صدا روزگار میگذرانم. تمام جاده های جهان را. به جستجوی نگاه تو آمده ام. پس این تو و این پینه های پای پیاده ی من.
زندگی آنقدر ارزش دارد که به خاطر آن از همه هستی خود مایه بگذاریم تا قصری. و زندگی آنقدر بی ارزش است که نباید به خاطر آن دلی را بیازاریم و برای رسیدن به. قله های فانی دنیا دست به هر کاری بزنیم.
کلبه آرامشی میسازم ازجنس بلور رویا بربام خیال لینا به وسعت آرامش بعدطوفان دریا. بعضی وقتاادم به یه مرحله میرسه ک دیگه نمیتونه بنویسه. نگارش لحظه هارو فراموش میکنه چون فراموش شده اس. یه احساس خوبی دارم سرشاراز امیدواریم. دلم سرشار از ارزوهای قشنگ شده. چیزی به اسم غیرممکن وجود نداره. می گن تولدم مبارک باشه! خوشی ندارم,بی کسی کم نیست.
وبلاگ رسمی و بخصوص ترلان و ارسلان. ازدادن ای دی معذوریم با ما از طریق ایمیل و وبلاگ همراه باشید . ارسلان قاسمی و ترلان پروانه.
من مطمئنم یکی تو مسیر موفقیت من پوست موز انداخته. ای خدایی که خالق خرسی. بنده را آفریده ای مرسی! سلام من مائده مظاهری هستم. وقتی کلاس اول دبیرستان بودم این وبلاگ رو افتتاح کردم و قسمتی از خاطراتم رو نوشتم. کلاس دوم اومدم و خاطره نویسی رو رها نکردم و بازم نوشتم . الان هم که دارم میرم کلاس سوم باز هم مینویسم که بعد از سال ها علاوه بر دفتر های خاطرات حقیقی یه دفتر خاطرات مجازی هم داشته باشم. وای خدا امروز چقدر من happyام.
زندگی مردی از جنس این روزها. غربت را زمانی حس کرد که چشمانش را بست. تنهایی را زمانی حس کرد که لبانش را بست. و مرگ را زمانی حس کرد که خودش را زندانی کرد. غربت را احساس کرد چون چشمانش را بست. چون احساس غریبی کرد با دنیای اطرافش,چون احساس کرد دلیلی برای دیدن چیزهایی که غریبند وجود ندارد. چشمانش را بست ولی گاهی به امید اینکه شاید دیگر از غریبی خبری نباشد یکی از پلکهایش را باز نگه می داشت و یواشکی به اطراف نگاهی می کرد. اما باز چشمانش را می بست. سرگیجه های شدید تمامی ندارند. آفتاب من تو بودی ز.