آرتین گل پسر مامان و بابا. الان گل پسر کلاس دوم دبستان هست. خیلی خوب کتاب می خونه و خطش هم خیلی خیلی خوبه. هنوزم به نقاشی علاقه داره و چند ماهی هم هست کلاس پیانو میره . نوشته شده توسط مامان آرتین در پنجشنبه بیست و پنجم آبان ۱۳۹۶ ساعت موضوع لینک ثابت.

وبلاگ کودکان وبلاگ نویس پرشین بلاگ. قصه ی تولد لاک پشت ها. سارا خیلی خوشحال و هیجان زده بود. آن ها روزهای زیادی منتظر بودند تا بچه لاک پشت های کنار . گلآموز با بچهها بازی قرآنی میکند. برنامه گل آموز برای ایام رمضان آیتمهای متنوعی را در نظر گرفته است.

رونيكا ثمره عشق مامان و بابا. رونیکا در تولد ابوالفضل جون. مهدی و علی گل های زندگی مامان و بابا. آرتان پسر خوشگله مامان و بابا. ساينا كوچولو و مامان و بابا. آرتين گل پسر مامان و بابا. امير حسين همه زندگي مامان و بابا. مهرناز شيريني زندگي مامان و بابا. اهورا عشق مامان و بابا. هليا و هلنا دخمل هاي ناز. تحویل سال 94 در کنار تو چقدر قشنگ. بود لحظه تحویل سال برای همه دعا کردی و مثل همیشه برای شفای بیماران.

حرفهای من برای دخترم ساینا. از شدت خوشبختی نوشتنم نمی آید. امروز تولد توئه چهارسالگیت مبارک خدایا شکرت بخاطر این گوهر نازنین و عزیز .

نوشته شده در تاريخ یکشنبه هجدهم فروردین 1392 توسط محبوب. حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما. بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم. این رستخیز عام که نامش محرم است. نوشته شده در تاريخ جمعه سوم آذر 1391 توسط محبوب. نوشته شده در تاريخ دوشنبه بیست و دوم آبان 1391 توسط محبوب. Weblog Themes By Mihan Theme. ویانا بیست و یکم بهمن سال هشتاد و هشت ساعت ده و ده دقیقه صبح به دنیا اومد. این رستخیز عام که نامش محرم است. نرم نرمک میرسد اینک بهار.

سه ما تابستان در مهد. یک سفر دلچسب روز دختر. خدایا شکرت به خاطره فرشته ی کوچیکی که وارد زندگیمون کردی. خدایا شکرت به خاطره حس قشنگ پدر و مادر بودن. خدایا شکرت که معجزه تولد رو بهمون نشون دادی.

درسا جون نورچشم مامان و باباش. عکاسی بهبود-اولین اتلیه تخصصی کودک. بالاخره این شاین جون هم مهد کودکی شد و این عکس اولین روز مهدکودک هست که با یک کادو من رفتم دنبالش و باید بگم که اون روز روز خیلیییی سختی بود برام بااینکه بارها و ساعتها از شاین جون دور بودم اما اون رو یک حس عجیبییییی بود و دست نسترن عزیزم درد نکنه که منو به حال خودم نزاشت و منو تو اون ساعات مهمون خانه خودش کرد. شاین و استیکر جدید در اتاق.

پرهام میوه زندگی مامان و بابا. من پرهام هستم که در تاریخ چهارم فروردین 1389در ساعت10و45دقیقه یک شب بهاری در شهر شلوغ اما دوست داشتنی تهران پا به این دنیا گذاشتم . مامان و بابام منو یک دنیا دوست دارند و خدای مهربون که همیشه یار و نگاهدار همه انسانهاست . تصمیم دارم در آینده آدم بزرگی بشم! شاید بخندید اما این یک حقیقته! بسیار کنجکاو و دقیقم البته نه اینکه از خودم تعریف کنم بلکه دیگران اینو می گند! خوب ما اینیم دیگه! پرهام یک نام اصیل ایرانی است و یکی از ثروتمندترین افراد در زمان بهرام گور بوده است .

دیشب بعد از کار رفتم و نی نی جدیدمون رو دیدم. تو محل کار همش داشتم بهش فکر می کردم و دلم میخواست مرخصی بگیرم و زود برم خونه ولی اونقدر سرم شلوغ بود که نتونستم زودتر برم و اجبارا تا انتهای ساعت کاری موندم و با سرویس برگشتم خونه.

فدایه این نگاهت بشم عزیزکم. بقیه عکسها در ادامه مطلب. از 4 ماهگی تا 6 ماهگی. خاله های عزیز و دوستای خوبه پسرم از شما هم عذر خواهی میکنم که نیومدم و به وبلاگهای. سر نزدم ولی به فکر همتون بودم . خوب برم سر اصل مطلب و از خاطرات شیرین دلبندم اینجا به زبون بیارم .