قصیدة توه ربیت اعله الهوی. ونه ابضمیری امن العشگ وابعودی شوگی ایبادی. توه ربیت اعله الهوی و افراگی هز افادی. توه ربیت اعله الهوی وافراحی صارت کومه. لو گلبی جلباب ایلبس هم چان شگ اهدومه. واعیونی ما تنعس بعد واتدور اعله النومه. والمای ما ریدن ابد والحسره کثره ابزادی. شبیت من کثر الحزن واحشای ابد ما یبرد. واسنان عمری اعله الهظم گامت تسن وتنحد. والونه کثرت یابشرمن جدمی ظلت تنعد. هم تعبت اجدامی وصحت اتحطمت یجدادی. هیج احساسی امن البعد اشلون اشرح حالی.

Saturday, June 26, 2004.

پيچ و مهره ها هم عاشق مي شوند. یادداشت های یک گلابی دیوانه. اينجا يك زن مي نويسد. در حال عبور از سی سالگی. هستم و احساس کردم باید برای آینده این رو ثبت کنم که بر خلاف چیزی که همه فکر می کنن رسیدن به سی سالگی. به خیلی چیزهایی که باید تو سن رسیدم. البته خیلی چیزای دیگه هم باید برسم که هنوز مونده اما احساس خیلی بهتری. وقتی قدم می زنم تو خیابون حس خوبی. از خودم و شرایطم دارم. از مسیری که طی کردم تقریبا راضی ام. مشکلاک و بحران ها رو دارم.