دیروز صبح مدرسه گل پسر یه جلسه برای والدین گذاشته بودن تا با نظام جدید آموزشی که بر پایه ارزش یابی کیفی توصیفیه, آشناشون کنن.

تلاشم برای زندگی بهتر رو می خونین. دنیای من رو میخونین یه دنیای واقعی لخت و بی نقاب. سعي من اينه تا با قلمي بنويسم كه خودتون رو در يك قدمي من حس كنيد و نوشته هام براتون كسالت به بار نياره. شايد اين تلاش من راهگشاي مسائل شما هم باشه. و هرچند خيلي اميد دارم تا چراغ هايي سر راه من بيافروزيد كه خود قبلا قادر به افروختنشون نبودم. من و دخترهام- الهام عزیز. بی آدرینا و آ بردیا.

واسم دعا کنید خیلی میترسم هرچی نزدیک تر میشم به تاریخ زایمان استرس بیشتری میگیرم چون سزارین نمیخوام باشم. خداکنه تا اون روز هوا همینطوری خوب باشه برفی بارونی نیاد. دوستت دارم مامان جونم از همه ی زحماتی که واسم کشیدی.

تاپ ایشون با رنگ مو و اکسیدان لک های متعددی برداشته بود و چون یک لباس اوریجینال بود خیلی تمایل به پوشاندن لکه ها داشتن که من این کارو براشون انجام دادم. یه خورده هنوز خلوته ولی قول میدم با حمایتهای شما شلوغ پلوغ بشه. سفارش سرکار خانم وظیفه شناس .

و من در اواخر 23 سالگی سقوط را آغاز کردم! همه ی آدما صب تا شب . مثل ک رم رو زمین راه میرن و تو هم میلولن تا یروز زندگی بی رحمانه اونارو زیر کفشش ل ه کنه . و تمام! اونقدر حالت اعتراضی حق به جانبی به زندگی دارم که حس میکنم اگه یکم بیشتر زور بزنم حتما میتونم ا مین م. یه حرفایی رو نمیشه گف . باید با اونا چیکار کرد! زندگی از اون چیزی که فکر میکردم زودتر برام سخت و غم انگیز شده . پولدار باش اما جان عزیزت چاق نباش. زندگی ب باید ک رد.

عشق و ماتم و دیگر هیچ. خانواده ی دو نفره ی من. آنقدر از زندگی سیرم . که روز مرگ خود را جشن میگیرم. امروز با اصرار سیریش برای یه سفر دو سه روزه به شمال آماده شدم. سیریش رفت ماشینو آماده کرد و برگشت تا وسایلو ببره بذاره تو ماشین و راه بیفتیم . که من یه دفه زدم زیر همه چیو پشیمون شدم از خونه بزنم بیرون. دیگه هر چی سیریش اصرار کرد فایده نداشت. دلم فقط یه خواب ابدی میخواد.

من ره به خلوت عشق هرگز نبرده بودم پیدا نمیشدی تو شاید که مرده بودمممم. و إ ن ی کاد ال ذین ک ف ر وا ل ی ز ل ق ون ک ب أ ب صار ه م ل م ا س م ع وا الذ ک ر و ی ق ول ون إ ن ه ل م ج ن ون. ثبت خاطره ها همیشه لذت بخشه. زندگیمون داره روزای 5سالگیشو طی میکنه. امیدوارم بهترین روزها در انتظارمون باشه. ما دوشنبه 25 شهریور 87 بعد یه روز کاری برای اولین بار همدیگه رو دیدیم نزدیکای ساعت 3. و روزای آخر اسفند 87یکی شدیم توی رویاهامون. همسرم متولد اسفند65 و من فروردین 67هستم. در جست و جوی خدا.

منصور عزیزم آموزشیش تموم شد الان تو راهه نصفه شب میرسه خونه قرار گذاشتیم همینکه برگشت باهم حرف بزنیم و نخوابیم. عاشقیم دیگه چه میشه کرد. خدایا به خاطر لحظه لحظه ی زندگیم ممنونم ازت. عکس خربداری امروزمو گذاشتم تو ادامه ی مطلب. فقط واسه دنبال کننده های عزیزم. دلارام زود باش یه وب بزن دیگه. بچه ها من چیزی نمیگم فقط برید اینجا.

شعرهای سروده شده توسط گلم 1. شیرین زبونی های گلم 1. و اما تصمیم آخر در مورد مهد کودک. پذیرش از کودکستان دلفین آبی. مامان چرا مثل ماهیها با چشم باز خوابیدی! هشتمین روز مهد کودک.

حالا که داری تمام میشوی. که روز های گرمت . ظ توسط حنا خانمی تو نظرات . ظ توسط حنا خانمی تو نظرات . دلم برای اینجا تنگ شده بود. کاش میشد دوباره هرروز بیام . ظ توسط حنا خانمی تو نظرات . خیلی خوب بود دلم برات تنگ شده حسابی. جمعه خوبی بود کنار هم . خدایا بازم کمکم کن خلاص بشم.