Date Range
Date Range
Date Range
شاخه نباتمون عسل شیرینی زندگیمون. بسم الله الرحمن الرحیم و ان یکاد الذین کفرو الیز لقونک با بصار هم لماسمعوالذکرویقولون انه لمجنون و ما هوالا ذکر للعالمین. اینجا از روزهای قشنگم با مهربون همسرم و یه نی نی ناز. که تازه خدای مهربون تو یه ماه عزیز بهمون هدیه داده می نویسم. از خاطرات دوران بارداری و بزرگ شدن هدیه الهی ام. شاخه نباتم دختر نازم هفدهم آبانماه سال یکهزار سیصد وهشتاد و هشت پاهای کوچولوشو تو دنیای ما آدم زمینیها.
سلام بالاخره بعد از ٣ روز درست شد و تونستم همه نظراتتون رو با هم ببینم و کلی انرژی بگیرم . نظرات رو نمی بینم . سلام نمی دونم چرا تعداد نظراتم بالا می ره ولی هرچی می گردم نمی بینم که کجا برام نظر گذاشتین خواهش . خدا این شبا رو از عاشق نگیره . شنبه ها و یک شنبه ها خونه ام .
براي از اينجا رفتن مصمم شدم! خواننده هاي خاموش و روشن همه بدانند! من از اين به بعد اينجام. همه هم مي تونن لينكم كنن . در آستانه 26 سالگي هستم . همه ي آرامش ام رو مديونش هستم! فست فود سمير جونم. معرفي محصولات گياهي اور يف ليم.
که نمیدونم میدونه یا نه چه قدر دوسش دارم . میدونه که یه جوری برخورد میکنه که بدون بزرگ شدم وقتی جاشو با هام عوض میکنه که به یه پسر دیگه بفهمونه هی خواهرمه ها . بدون که اگه عصبانیم میکنی و من یه چیزی میگم به خاطر خودته. فردا ساعت دو ظهر به دنیا میام.
رویاهای من و آقای لبخند . من نمی گویم تو . من و تو ما شده ایم . امشب بعد سالها سري به خونه قديمي زدم. دنياي اينستا مارو از اين وبلاگا دور كرد. الان با موبايل دارم پست ميگذارم و نت ايرانسل ولي سالهاپيش با لبتاب و اي دي اس ال. تو ي پست سال ٨٨ نوشتم دلم پسر ميخواد كه شبيه پچگياى لبخند باشه. پسرم ال اوني كه ميخواستم خيلي بهتر شد خدارو هزار بار شكر. لبخند كار دائمي تره داره و بازم خدارو شكر.
ما زنده از آنیم که آرام نداریم , موجیم که آسودگی ما عدم ماست. دوست دارم بنویسم ولی فعلا حس و حال و وقتش رو ندارم . تا چی پیش بیاد . سلامت و موفق و شاد باشید. سال تحصیلی و یه فرصت کوچولو برا آپ. سال تحصیلی جدید شروع شد و تعطیلات تابستونی هم به پایان رسید . با این که این مدت سرمون حسابی شلوغ بود ولی خدا رو شکر سیمین تونست از تعطیلاتش به نحو عالی استفاده کنه .
به هیچ عنوان دلم نمیاد این وبلاگ رو حذف کنم . گفتم یه چند خطی بنویسم شاید گرد و خاک از این صفحه پاک بشه .
Confrontation, immersion, rencontre . Nous avons bien essayé de nous immerger, de nous perdre, de nous fondre. Rien à faire, la ville ne révèle pas un soupçon de sa réalité. Elle est opaque, diffuse, insondable.
Si vous souhaitez reprendre le récit chronologiquement, il vous faut. Cliquer ici et vous diriger en bas de la page. nous en avons encore la tête qui tourne et mal aux zygomatiques! Il se peut que le blog se pours.