نهمین درب بهشت به آغوش تو باز میشود . عشق در کوچه ی بن بست. و این منم دختری در آستانه ی فروپاشی ذهنی. سالخوردگی به وقت بیست سالگی. عصفور حکایت یک جوان بالدار. کاسه داغ تر از آش. در دل من چیزیست مثل. تمام هفته های آخر کنکور خواب میدیدم که خواب موندم! همه ی هست و نیست. حس نمیکنم پایت را از زیر .

چشمهایم را که می بندم.

پدر محمد تقی بهار نیز مانند خود او لقب ملک الشعرایی داشته است. فکن در رگ و پوست.

دردسرهای وبلاگ نویسی رو کم میکنه ولی من. خونه ای با امکانات بیشتر میخوام . زندگی دفتری از خاطره هاست. یک نفر در دل شب. یک نفر در دل خاک. یک نفر همدم خوشبختی هاست. یک نفر همسفر سختی هاست. چشم تا باز کنیم عمرمان. از فرط بیکاری نویسنده شدم. وبلاگ محمد تاجیک یک روزنامه نگار. صفحه ی هواداران ترانه علیدوستی. سایت اطلاع رسانی باران کوثری.

سوت پایان را بزن! خسته ام از دویدن های بی حاصل. گیلاسم را که پر می کنی از بدمستی هایم می گویی و من حرف هایت را نمی شنوم. دارم سعی می کنم بغض م را فرو بدهم که در مستی اشک نشود و ضیافت مان را خراب نکند. دارم له می شوم زیر بار از دست دادگی. من ته مانده ی وجودم را به قمار آوردم و در هم آغوشی با تو باختم ش! غرق بوسه ام می کنی.